روزهای بچه داری1
امروز هم با شیطنتهای دخترام کذشت.خودم زیاد حالم خوب نبود و حوصله نداشتم اما مامان بودن مجبورت میکنه بلند بشی و حتی با دلمشغولیهایت باز هم سعی میکنی یه مامان خوب باشی. دیشب دیر وقت خوابیدم و دوست داشتم صبح بیشتر بخوابم اما طبق عادت خودم بیدار شدم بعد هم که میخواستم بخوابم ریحانه (او هم طبق عادت که مدرسه میرود)بیدار شد وگفت مامان گشنمه.خلاصه بلند شدم و کارهامو شروع کردم.یگانه هم ساعت 8 بیدار شد.وقتی بیدار میشه دستاش رو باز میکنه و میگه " آدی"یعنی آبجی وبعد همدیگر رو در آغوش میگیرن و به هم ابراز محبت میکنن.در این حالت خیلی شیرین هستن. خلاصه بعد از صبحانه ریحانه رو نشوندم سر درس ومشقش.تا ظهر طولش داد.10 تا...
نویسنده :
فرشته
1:09